چند شنبه اس ؟؟؟
من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم ! من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوقِ این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم ! آن لحظه که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم ! گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می کنم ... -------- الهی دورت بگردم قوربونه معصومیت چشمات برم که نگاش کنم قلبم می لرزه دوست خوبم همراه همیشگی من عشقم میکاییلم عاشقه نقاشی های خوشگلتم که یه خونه و درخت می کشی بعد می گی: مامان واسه تو کشیدم یه روز تعطیل کاری داشت...